النا جونالنا جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

النا همه زندگی من

دوچرخه

5 شنبه برای النا جونم دوچرخه خریدیم.این اولین دوچرخه ایه که براش گرفتیم.اینم عکساش     بقیه شونو گذاشتم ادامه مطلب       از اون روز روزی یکی دوبار سوارش میشه.     من که خودم عاشق بوقش شدم.شکل گله. خیلی دوسش داره. ما هم تورو دوست داریم عزیزم. مبارکت باشه عشقم. ...
19 خرداد 1393

خلاقیت

این قطارو النا با صندلی ها ی خونه ی مامان جونش درست کرده و به من هم گفته که بشینم صندلی جلو.               هر کاری که من میکردم اونم میکرد.هر سمتی که من میرفتم اونم میرفت و خودشو دائم تکون میداد یعنی قطار در حال حرکته.(نمیدونم منظورمو رسوندم یا نه؟) و من دیدم که چقدر دقتش زیاده عروسکم. یه روز دیگه هم صندلی میز کامپیوتر رو از یکی از اتاقهای مامان جون آورده اتاق دیگش و گذاشتتش جلوی تخت مامان جون و میگه من دارم رانندگی میکنم.   اینم فرمونشه   قربونت برم عزیزم. ...
16 خرداد 1393

گشت و گذاری دوباره

3 شنبه ی هفته ی پیش که روز مبعث بود و تعطیل بود به همراه خاله ها و مامان جون و باباجون النا رفتیم دریاچه مصنوعی چیتگر.اینم عکساش       بقیه شونو گذاشتم ادامه ی مطلب         یه سر رفتیم قسمت پارکش که فقط سرسره داره     بعد از پارک هم که یه نوشیدنی خنک خیلی میچسبه     بعدش هم که گفت باید حتمآ بریم با اون صدفه دوباره عکس بندازیم       اینم ماهی های دریاچه که براشون غذا ریختن همشون جمع شدن     بعدش هم درشکه سواری.دفعه ی پیش نیومد سوار بشه ولی اینبار خیلی عجله داش...
12 خرداد 1393

بادبادک بازی النا

چند روز پیش با النا و بابایی النا رفتیم پارک که بادبادک النا رو که باباجونش براش خریده , بفرستیم هوا.بادبادکه رو که النا خانوم چوبهای بغلشو شکسته بود و درست و حسابی بالا نمیرفت.باد هم که یواش یواش کم شد و ...دیگه هیچی دیگه ما موندیم و یه سری عکس کج و کوله از النا و پسرک بادبادکی...   برای دیدن بقیه عکسها برید ادامه ی مطلب         ...
3 خرداد 1393

عکسهای النا

  این عکسهای النا مربوط به قبل از عیده که جا مونده بود الآن میذارمشون.   بقیه ی عکسها رو میتونید تو ادامه ی مطلب ببینید   این قلاب ماهیگیری و حیوونای دریاییشو مامان جون فاطمه برای النا خریده.از موقعی که اومدیم خونه النا گفت که یه لگن بیارید تا من توش آب بریزم تا بتونم ماهیگیری کنم.اینم دختر ماهیگیر من     اینم یکی از خانه داری های النا که از موقعی که کتاب "لونا خانه دار میشود" رو براش خریدم همش فکر این کارهاست.البته الآن یه کم از سرش افتاده.     النا از اینکه تنهایی بره بالای اپن آشپزخونه یا مثلآ بالای صندلی وایسه میترسید.اما قبل از ع...
31 ارديبهشت 1393

خونه ی چادری النا جون

    النا همیشه دوست داره از پنجره اش رفت و آمد کنه. این خونه ی چادری رو عمه ی النا برای سیسمونیش براش کادو آورده.ما هم هر چند وقت یکبار برپاش میکنیم تا النا توش بازی کنه.بعد از چند روز هم که دیگه ازش خسته میشه میگه که جمعش کنیم.     ...
29 ارديبهشت 1393

پارک ارم

هفته ی پیش من و النا و مامان جون فاطمه و خاله هدیه رفتیم پارک ارم.اینم شرح ماجرا             اول رفتیم باغ وحش.اینجا النا داره میدوه بره سمت باغ وحش       شترمرغهای خوشگل با صدای خیلی عجیبی که داشتن     این قفسه پر از پرنده بود   طاووس زیبا     اینم قفس آقا خرسه بود که شامل لونه اش با یه سری چوب بود که روشون بازی میکرد و خیلی جالب بود.خودش هم گوشه ی سمت راست تو سایه نشسته     یه سری بچه مدرسه ای همون موقع اومدن داخل محوطه که آقا خرسه هم از بی حالی در اومد و ...
22 ارديبهشت 1393