ادامه ی عکسهای تابستون
فکر کنم دیگه این عکسهایی که میزارمشون آخرین سری عکسهای جامونده ی النا باشه.(البته بازم قول نمیدم)
توی عکس بالایی و این عکس ما حاضر شدیم که بریم باشگاه باله.4-5 ماهی میشه که کلاس باله میره.
یه روز هم تولد یکی از دوستاش(پارمیس جون) دعوت شد.اولین بار بود که تولد دوستانه میرفتیم.پارمیس درست همسن الناست.
تم تولدش باربی بود.
کیکش خیــــــــــــــــــــــلی خوشگل بود ولی متاسفانه عکسش پاک شده.
اینم النا و عروس کوچولو که دوست نداشت عکس بندازه(خیلی خسته شده بود)
این پروانه رو با یه دونه بادکنک به عنوان گیفت دادن به بچه ها.
میز غذا که شامل سالاد الویه و سالاد ماکارونی و کشک بادمجون و ژله بود.
اینم ژله ها
خیلی به النا خوش گذشت.چون یه عالمه بچه تقریبآ همسن خودش اونجا بودن.
شب وقتی که اومدیم خونه با اینکه خیلی خسته بود و ظهر هم به خاطر اینکه خیلی ذوق داشت نخوابیده بود,تا رسیدیم نشست با پازل مکعبی اش بازی کرد.
توی تابستون النا حسابی با دوچرخه اش بازی کرد و خوش گذروند
یه روز هم گیر داد که منم میخوام جارو کنم .همیشه وقتی من جارو برقی میخوام بکشم میره جاروی خودشو میاره و اونم مثلآ جارو میکنه.ولی اینبار میخواست واقعی باشه.
یه روز هم که من وقت دکتر داشتم با بابایی رفتن پارک.تو پارک یه دختره میخواسته که النا رو هول بده.
یه روز هم توی بالکن پارچه پهن کردم.آشپزخونه و یخچال و زنبیل النا رو گذاشتم تا بازی کنه.تا ظهر که آفتاب خیلی روش نیوفتاده بود همونجا بازی کرد.
سفر یک روزه ای هم به همراه مامان جونهای النا به شهر قم,زیارت حضرت معصومه و مسجد جمکران داشتیم.
اینم "فرشته کوچولوی من" که گفت حتمآ چادرشو با خودمون ببریم و تا رسیدیم به جمکران گفت که من هم میخوام چادر سرم کنم.
البته موقع برگشت گفت که دیگه نمیخواد چادرشو سرش کنه.
قبول باشه فرشته کوچولو
اینم کتابایی که از کتاب فروشی اونجا براش خریدم.
اینم نقطه بازی مامان و النا
که قبلآ با مامان جون فاطمه بازی کرده بود و مامان جون بهش یاد داده بود که هر خونه ای که مال اون میشه به جاش بنویسه" ا ".
چون اونوری نشسته بود, " ا " هاش هم اونوری بود.
اینم کاردستی هایی که چند وقت پیش با هم درست کردیم البته به همراه آیدا و آرمان و سهیل.
فیل
جوجه
البته این عکسها رو تازه انداختم.النا باهاشون بازی کرده و حسابی داغونشون کرده بود.
اینم النا خودش تنهایی درست کرده.با قیچی کاغذش اینها رو بریده بود که لباس و کله ی آدمه و به من گفت که بچسبونمشون روی کاغذ.بعد هم بقیه ی آدمه رو کشید.
اینم چند تا از نقاشی های دختری.النا تقریبآ بیشتر روز رو نقاشی میکشه.اینا فقط چند تاشونه.
این مامان باب اسفنجیه(به گفته ی خود النا)
اینم یه عنکبوته به همراه تارش
اینم کیتی و سمت چپیه هم گلابیه.
این نقاشی رو هم خاله هدیه برای النا کشیده.یه عروس با ماشین عروسش.
النا هم گفته خاله پس چرا دومادو نکشیدی.خودش دست به کار شده.یه دوماد و یه فرمون برای ماشینش.
ازش پرسیدم چرا موهای دوماد اینجوریه؟میگه:موهاشو درست کرده.
تودست دوماد هم آبنباته.میگه برای عروس خریده.
اینم کیتی و اونم عروسکشه.میگه قد کیتی خیلی بلنده...
البته همه ی این نقاشی ها رو توی یه روز کشیده.اونم با ماژیکایی که همون موقع براش خریده بودم.
و آخرین خبر هم اینکه خونمون رو فروختیم و قراره ایشالا برای عید به خونه ی جدیدمون نقل مکان کنیم.
ممنون که همراهمون بودید.