النا در روزعید قربان
امسال عید قربان ما با سالهای قبل کلی فرق داشت
عکسهاش تو ادامه مطلبه
امسال برای عید قربان , دایی ام که حاجی هستند روز عید گوسفندی رو توی باغشون قربونی کرده بودن و همونجا آبگوشت درست کرده بودن و همه ی فامیل رو دعوت کرده بودن برای ناهار.
اینم النا جون توی باغ دایی جون با ژستهای خودش
دختر مهربون مامان که عاشق بچه هاس.ایشون هم دختر داییمه(مریم جون)
تو باغ دیگه حسابی بازی کردن با همدیگه.البته مهمترینش خاک بازی بود.منم به گفته ی تقریبآ همه ی فامیل زیاد حساسیت به خرج ندادم و گذاشتم النا حســــــــــابی خوش بگذرونه.
و البته از کتاباش هم جدا نمیشد و هر جا میرفت اونارم میبرد.یکیشم قرض داده بود به مریم.
بعد از ظهر هم برگشتیم خونه.جاتون خالی خیلی خوش گذشت.
چند شب پیش هم هوس کردیم که بریم پارک.یه کم هوا سرد بود.
اینجا میگفت میخوام از نخلی که بالای سرسره بود, خرما بکنم.
و دوباره استخر توپ