یکی یدونه مامانی
دیروز با النا و باباش رفتیم نمایشگاه بازی و سرگرمی کودک و نوجوان که تو بوستان گفتگو بود.چون روز آخرش بود خیلی شلوغ بود ولی بد نبود.
برای دیدن بقیه عکسها برید ادامه مطلب
3طبقه بود.تو طبقه بالا یه سری از این عمو ها و خاله ها برنامه اجرا میکردن ولی خب چون خیلی شلوغ بود النا رفت روی شونه باباش تا بتونه از اون بالا یه چیزهائی ببینه.اینجا همونجاست:
اینجا هم که داره با تعجب به جائی نگاه میکنه دست باباشو گرفته و من هرچی صداش میکنم به دوربین نگاه نمیکنه.همه جا رو خیلی قشنگ تزئین کرده بودند.اینجا که النا وایساده پر از بادکنک بود.
اینا عروسکهای مثلستانه که نصفه نیمه تو عکس مشخصن. طبقه همکف بودند.بچه ها داشتن باهاشون عکس مینداختن.هرچی به النا گفتم برو وایسا ازت عکس بندازم نرفت.فقط نگاهشون کرد.
اینجا هم که طبقه بالاست و کمی خلوت تره چند تا تخم مرغ بود که کنار یکیشون نوشته بود که نماد سفره هفت سینه و نمیدونم الان اینجا چیکار میکرد؟ ولی خب خیلی خوشگل بودن.
اینجا ولی مثل خانوما وایساد و یه عکس درست و حسابی ازش انداختم.
فدای اون خنده ات بشم مامانی.
اینجا که اونم تو طبقه همکف بود 2 تا بچه شتر مرغ بودند که نوشته بود 4 ماهه اند.البته تبلیغ کرم شتر مرغ بود.نوشته بود که غذاشون گیاهان و غلات هستش.ولی خیلی بوی بدی میومد تو اون قسمت.النا هم که عاشق حیوونها(البته از نوع بزرگش) دیگه دلش نمیخواست از اونجا بریم.دو تا خرگوش هم بودن که دیگه از اونا عکس ننداختم.
یه جائی هم بود تو طبقه بالا که یه محله رو با خیابوناش درست کرده بودن که چون موقع ناهار ما رفتیم اونجا, خبری نبود و مسئولاش هم داشتن ناهار میخوردند.
اینجا هم که داریم برمیگردیم.یه قطار گذاشته بودند برای داخل محوطه ولی چون صفش خیلی طولانی بود ما دیگه اومدیم.
منم برای النا یه همه چین خریدم که حروف الفبای فارسی و اعداد و علامت هاست که مثل پازل میمونه و تیکه هاش داخل هم میره و از جنس فومه و قابل شستشو. و 2 تا کتاب.البته النا بیشتر بازی فکری هائی که اونجا بود و مناسب سنشه تقریبآ داره.
اینم عکسای امروز صبحشه
اینم کتاباش
ایشالا ایناییکه برات میگیریم مامانی تو آینده به دردت بخوره و بتونی برای خودت کسی بشی و مایه سربلندی ما بشی عزیز دلم.